جمعه و همایش دختران آفتاب
طلا خانم جمعه شهادت حضرت رقیه بود و با هم رفتیم خونه مادر برزگم که همایش دختران آفتابم اونجا بود. بعد از ظهرم مامان جون توی زیارت رقیه خاتون برای شما جلسه گرفت وسفره حضرت رقیه انداخته بود. دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها ! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم ! اما ایمان ، همپای تو بزرگ شده بود. سه سالگیاش بر مدار عاشورا میچرخد. اتفاقی که طنین خندههای &nb...