ساجدهساجده، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ساجده،عشق مامان و بابا

جمعه و همایش دختران آفتاب

طلا خانم جمعه شهادت حضرت رقیه بود و با هم رفتیم خونه مادر برزگم که همایش دختران آفتابم اونجا بود.     بعد از ظهرم مامان جون توی زیارت رقیه خاتون برای شما جلسه گرفت وسفره حضرت رقیه انداخته بود.   دست‏هایت  کوچک بودند برای به آغوش کشیدن  صبر و سختی. اما تو چقدر  سربلند  بیرون آمدی از  دردها  و  دلتنگی‏ها ! صبر  را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم ! اما  ایمان ، هم‏پای تو بزرگ شده بود. سه سالگی‏اش  بر مدار  عاشورا  می‏چرخد. اتفاقی که طنین  خنده‏های &nb...
11 آذر 1393

فرشته مامان 11 ماهگیت مبارک

عزیز دل مامان 11 ماهگیت مبارک توی این پست میخوام همه غم و غصه هامون رو دور بریزیم و با هم دیگه بخندیم در رو روی غم ببندیم امروز 11 اذره و ناز دونه منم 11 ماهه شده. الهی قربون خنده های قشنگت بشم ممممممممممممممممممممممممممممممممممن و قربون نشستنت وقربون نگاهتم.عزیز دللللللللللللللللللللللم ممنون گلم که منم بازی میدی الهی بخورمت فسقلی   فدااااااااااااااااااااااات بشم نبات من     کشته مرده شصت خوردنتم مامانی             ...
11 آذر 1393

و دوباره بیمارستان....

عشق مامان سلام،امروز اومدم تا دلیل این تاخیر یک ماهه رو برات بنویسم. گل مامان دوباره تشنج کردی و رفتیم بیمارستان ،بدون هیچ دلیلی بدون هیچ تبی،وبدون هیچ.... ساعت 12 شب پنچ شنبه دو هفته قبل ،از هیات اومدیم وسر حال بودی با بابایی شام خوردیم ومیخواستیم بخوابیم که یه دفعه.... بابایی ماشین رو روشن کرد و سریع رفتیم بیمارستان و شما بستری شدی.جمعه با دکترت در تماس بودیم .شنبه دکتر اومد و گفت احتمالا به دلیل تغییر دوز دارو دوباره تشنج کردی.شربیت رو تغییر داد و گفت تا24ساعت تحت مراقبت باشید و یکشنبه مرخص میشید.همه چیز خوب بود یکشنبه صبحبرگه ترخیص رو گرفتیم که حتی وقتی دکتر با رزیدنت هاش اومدن تا ببیننت.گفتن چقدر سر حال وخوبه. اما .....دوباره ب...
11 آذر 1393
1